یادداشت هایی برای زندگی
دین و خانواده
نگارش در تاريخ 19 / 2 / 1392برچسب:"الفبا","زندگی","الفبای زندگی", توسط س.م.ن

 

الفبای زندگی

 

 


 

الف: اشتیاق برای رسیدن به نهایت آرزوها

ب:
بخشش برای تجلی روح و صیقل جسم

پ:
پویایی برای پیوستن به خروش حیات

ت:
تدبیر برای دیدن افق فرداها

ث:
ثبات برای ایستادن در برابر بازدارنده ها

ج: جسارت برای ادامه زیستن

چ:
چاره اندیشی برای یافتن راهی در گرداب اشتباه

ح: حق شناسی برای تزكیه نفس

خ: خودداری برای تمرین استقامت

د: دور اندیشی برای تحول تاریخ

ذ: ذكر گویی برای اخلاص عمل

ر: رضایت مندی برای احساس شعف

ز: زیركی برای مغتنم شمردن دم ها

ژ: ژرف بینی برای شكافتن عمق درد ها

س: سخاوت برای گشایش كارها

ش: شایستگی برای لبریز شدن در اوج

ص: صداقت برای بقای دوستی

ض: ضمانت برای پایبندی به عهد

ط: طاقت برای تحمل شكست

ظ: ظرافت برای دیدن حقیقت پوشیده در صدف

ع: عطوفت برای غنچه نشكفته باورها

غ: غیرت برای بقای انسانیت

ف:
فداكاری برای قلب های دردمند

ق:
قدر شناسی برای گفتن ناگفته های دل

ك:
كرامت برای نگاهی از سر عشق

گ:
گذشت برای پالایش احساس

ل:
لیاقت برای تحقق امیدها

م:
محبت برای نگاه معصوم یك كودك

ن:
نكته بینی برای دیدن نادیده ها

و:
واقع گرایی برای دستیابی به كنه هستی

ه:
هدفمندی برای تبلور خواسته ها

ی:
یك رنگی برای گریز از تجربه دردهای مشترک

نگارش در تاريخ 6 / 1 / 1392برچسب:, توسط س.م.ن

این گره بگشودنت دیگر چه بود؟!

پیر مرد تهی دست، زندگی را در نهایت فقر و تنگدستی می گذراند و به سختی برای زن و فرزندانش قوت و غذائی ناچیز فراهم می کرد.

از قضا یک روز که به آسیاب رفته بود، دهقان مقداری گندم در دامن لباس اش ریخت و پیرمرد گوشه های آن را به هم گره زد و در همان حالی که به خانه بر می گشت با پروردگار از مشکلات خود سخن می گفت و برای گشایش آنها فرج می طلبید و تکرار می کرد :

«ای گشاینده گره های ناگشوده عنایتی فرما و گره ای از گره های زندگی ما بگشای.»

پیر مرد در حالی که این دعا را با خود زمزمه می کرد و می رفت، یکباره یک گره از گره های دامنش گشوده شد و گندم ها به زمین ریخت. او به شدت ناراحت شد و رو به خدا کرد و گفت :

من تو را کی گفتم ای یار عزیز

کاین کره بگشای و گندم را بریز

آن گره را چون نیارستی گشود

این گره بگشودنت دیگر چه بود ؟!

پیر مرد نشست تا گندم های به زمین ریخته را جمع کند ولی در کمال ناباوری دید دانه های گندم روی همیانی از زر ریخته است! پس متوجه فضل و رحمت خداوندی شد و متواضعانه به سجده افتاد و از خدا طلب بخشش نمود.

نتيجه گيري  مولانا از بيان اين حكايت:‌

تو مبین اندر درختی یا به چاه           تو مرا بین که منم مفتاح راه

نگارش در تاريخ 18 / 12 / 1391برچسب:"کشیش","کلیسا","دنیا","تغییر","انگلستان","مرگ",, توسط س.م.ن

تغییر دنیا

بر سر گور کشیشی در کلیسای وست مینستر نوشته شده است:کودک که بودم می خواستم دنیا را تغییر دهم. بزرگتر که شدم متوجه شدم دنیا خیلی بزرگ است من باید انگلستان را تغییر دهم.

بعدها انگلستان را هم بزرگ ديدم و تصميم گرفتم شهرم را تغيير دهم. در سالخوردگي تصميم گرفتم خانواده ام را متحول كنم. اينك كه در آستانه مرگ هستم مي فهمم كه اگر روز اول خودم را تغيير داده بودم، شايد مي توانستم دنيا را هم تغيير دهم!!!

 براي ايجاد تغيير در محيط، بايد ابتدا محدوده تحت نفوذ خود را شناسايي كرده و سپس براي ايجاد تغيير در آن محدوده، برنامه ريزي و اقدام نمود.

شما برنده هشتاد و شش هزار و چهار صد سکه طلا، جایزه روزانه شده اید؟

تصور کن برنده یک مسابقه شدی و جایزه ات اینه که بانک هر روز صبح یک حساب برات باز می کنه و توش هشتاد و شش هزار و چهار صد دلار پول می گذاره.

ولی دو تا شرط داره...

یکی اینکه همه پول رو باید تا شب خرج کنی، وگرنه هر چی اضافه بیاد ازت پس می گیرند. نمی تونی تقلب کنی و یا اضافۀ پول رو به حساب دیگه ای منتقل کنی. هر روز صبح بانک برات یک حساب جدید با همون موجودی باز می کنه.

شرط بعدی اینه که بانک می تونه هر وقت بخواد بدون اطلاع قبلی حسابو ببنده و بگه جایزه تموم شد.

حالا بگو چه طوری عمل می کنی؟

زمان زیادی برای پاسخ به این سوال نیاز ندارید ...

همه ما این حساب جادویی رو در اختیار داریم ؛ "زمان". این حساب با ثانیه ها پر می شه. هر روز که از خواب بیدار می شیم، هشتاد و شش هزار و چهار صد ثانیه به ما جایزه میدن و شب که می خوابیم مقداری رو که مصرف نکردیم نمی تونیم به روز بعد منتقل کنیم. لحظه هایی که زندگی نکردیم از دستمون رفته. دیروز ناپدید شده. هر روز صبح جادو می شه و هشتاد و شش هزار و چهار صد ثانیه به ما می دن. یادت باشه که من و تو فعلا از این نعمت برخورداریم ولی بانک می تونه هر وقت بخواد حسابو بدون اطلاع قبلی ببنده. ما به جای استفاده از موجودیمون نشستیم بحث و جدل می کنیم و غصه می خوریم. بیا از زمانی که برامون باقی مونده لذت ببریم.

 

نگارش در تاريخ 30 / 3 / 1391برچسب:, توسط س.م.ن

 

 

 

برای دیدن عکسا، به ادامه مطلب بروید

 


ادامه مطلب...

اسلایدر

دانلود فیلم